هر شب گریه میکنم

با خدا حرف میزنم ازش راه نجات میخوام کمک میخوام ولی بی فایده ست اون هم کمکم نمیکنه

دارم تهلیل میرم

دارم نابود میشم

وضعیت جسمی م , دردهای جسمی عجیب که همه مربوط به استرس هست... 

مشاور عین خیالش نیست

الان بهش پیام فرستادم شاید از متن پیامم بفهمه که اصلا حال خوبی ندارم ولی سکوت کرده

متنفرم ازش

انگار از مشاوره فقط وابستگی اش نصیب من بدبخت شده

هیچکار برام انجام نمیده

جلوی من ازم تعریف میکنه ولی معلومه توی ذهنش حالش از من بهم میخوره واسه همین هم هست که کمکم نمیکنه

وگرنه امروز از دهنش در نمیرفت که بگه:دیدی بدتر از تو هم هست؟! بعدش نفهمید چطوری جمعش کنه که به م بر  نخوره, نمیدونه که خودم میدونم از من متنفره چشم دیدنم رو نداره چه برسه به کمک کردن

من هم ازش خوشم نمیاد , داره میبینه هر روز حالم بدتر میشه اصلا عین خیالش نیس

نه راه حلی نه چیزی

وضع داره بدتر میشه بهتر نمیشه

من خرم که میرم جلوش میخندم نه از دردهای جسمی م میگم نه چیزی , ایشومگن هم فکر میکنه من خوش هستم و خرم

دیگه نمیدونه که کل مسافرت رو درد کشیدم تا رسیدم به این شهر خراب شده و رفتم سونوگرافی

این تازه یکی از دردهاست

دردهایی که منشأ همه شون اضدراب هست

پس این مشاوره به چه درد میخوره؟

کو راه حل؟

کو پیشرفت؟

دیگه خسته شدم

اصلا دیگه مشاوره نمیخوام

مشکل وابستگی رو حل کنید که دیگه مشاوره نیام

نخواستم مشاوره