۲۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

هر زخمی خوب میشه اما...

داداشی دنیا شبیه خوابای بچگیمون نیست
آخرِ بازیا گاهی، چیزی جز گریه و خون نیست
داداشی باورِ بعضی قصه ها بدجوری سخته
تبری که باغُ می کُشت، دستَش از چوبِ درخته

بهمون نگفته بودن چشم به فرداها ندوزیم
به گُناهی که نداریم، یه روزی باید بسوزیم
نمیدونستیم زمونه، تا همیشه مهربون نیست
سرنوشتمون یه وقتا، توی دستِ خودمون نیست


داداشی یه دردایی رو، گاهی هیشکی نمیدونه
هر زخمی خوب میشه اما، جاش روی آدم می مونه
داداشی دلتنگی انگار، رسمِ دیرینه ی دنیاست
مثل طوفان که همیشه، بخشی از تقدیرِ دریاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عصبی ام

دلم گرفته

امروز زیاد به فکر اتفاقاتی بودم که افتاد، رفتارهاش، محبتهاش، توجهاتش مدام جلوی چشمم میاد و حسِ تنفرم نسبت بهش زیاد و زیادتر میشه و حس ناامیدی م به آینده داره دیوانه م میکنه . میدونم مردی که اینقدر راحت می تونه بغیر از زنش به دختر دیگه ای فکر کنه اصلا ارزش  غصه خوردن رو نداره. دلم میخواد درس عبرتی بهش بدم که بجز زنش ، جرأت نکنه به هیچ زن دیگه ای حتی نگاه کنه. 

خیلی زوره که یه مرد هرطور دلش میخواد زنها رو به بازی بگیره و بعد راحت زندگی ش  رو ادامه بده و اونوقت دخترها ناراحتی رو تحمل کنن، باید ناراحتی ای که ایجاد کرده رو جبران کنه، بیخود کرده که به من احساس داشته ، بیخود کرده که دروغ گفته مجرده و من رو به با رفتارهاش به بازی گرفته، بیخود کرده، باید جبران کنه 

مشاور هم که با خیال راحت میگه که برات تجربه میشه!  میگذره!  بله ، معلومه که میگذره ولی سخت میگذره. این رو درک نمیکنه که هر غصه ای تموم میشه ولی اثراتش همیشه باقی می مونه

دلم خیلی گرفته، خیلی ناراحتم، بی قرار، غصه دار، عصبی...  باید ناراحتی ای که ایجاد کرد رو جبران کنه، دروغی که گفت و رفتارهایی که داشت، باید جبران کنه وگرنه ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نقض

حرفهای ضد و نقیضِ مشاور روی اعصاب من همیشه راه میره

از یک طرف میفرمایند که تو یه خانم کامل و دوست داشتنی هستی و مناسب ترین مورد برای ازدواج با آقایون و اینکه ازدواج نکردی مشکل از تو نیست و هیچ عیبی نداری، اما از یک طرف دیگه میفرمایند که دلیل اینکه ازدواج نکردی اینه که به آقایون اعتماد نمیکنی و بدبین هستی ، راحت تر باش با آقایون!


از یک طرف می فرمایند که دلیل شکستِ تو این هست که آقای  ر  صداقت نداشت، اما از یک طرف می فرمایند که میدونی چی باعث شد شکست بخوری توی این قضیه؟اینکه تو بدبین هستی به آقایون!  خوب حالا سوال من اینه که :

1-  اگه من خوشبین بودم معجزه می شد و  آقای  ر  مجرد میشد؟!!    

2-  شما که میفرمایین من یه خانم باکمالات و دوست داشتنی برای آقایون هستم! پس رفتار فعلی من مشکلی نداره که آقایون من رو میپسندن،اگه من با آقایون راحت بودم و اینقدر سختگیر نبودم، به همین اندازه از من خوششون میومد؟ اگه من با آقای   ر   راحت بودم آیا اون از من تعریف میکرد پیش شما؟! میگفت باشخصیته؟!   


پس به این نتیجه میرسیم که من رفتارم با آقایون مناسب هست

این رو هم بگم که اعصابم از این حرف شما که میگین "با آقایون راحت باش" خورد میشه، من اصلا دلم نمیخواد با آقایون راحت باشم، دلم نمیخواد بهشون خوشبین باشم ، نمیخوام بهشون زود اعتماد کنم، دلم میخواد یه خانم سر و سنگین و متین باشم ، حتی اگه باعث بشه که تا آخر عمرم مجرد و تنها بمونم، اصلا دلم نمیخواد با مردها راحت باشم 

یا من منظور شما رو بر برداشت کردم یا...      فقط خواستم بگم که از این حرفهاتون ناراحت میشم و مدام فکر میکنم که دارین من رو به اعتمادهای بیجا ، امر میکنید.


ضمناً این حرفتون شدیداً روی اعصاب من هست : " دلیل شکست تو توی رابطه با آقای  ر   ، بدبین بودنِ تو بود! اگر بدبین نبودی اینطوری نمی شد!!!"    به خاطر این حرفتون نمی بخشمتون، یا با من صادق باشین و عیب هام رو بگین و الکی از من تعریف نکنین ، یا اگر دختر خوب و کاملی هستم ، بذارین همون کلاغ وار راه برم! راه رفتن کبک پیشکش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

باور کنین

دلم خیلی گرفته، ملت بیکار در حال دیدن والیبال، من هم حوصلۀ غذاخوردن ندارم چه برسه به والیبال دیدن! دلم میخواد حرف بزنم از ناراحتی هام، کاش میشد یه هفته کامل رفت مشاوره، آخه این روزها ،تحملش برام سخته. ولی حیف که نمیشه، حتی اگر برم هم نمیتونم خیلی از ناراحتی هام رو بیان کنم، و از همه مهمتر اینکه میدونم مشاوره هیچ راه حلی رو به من ارائه نمیده و من رو فقط به مشاور بدبین و ناامیدتر میکنه. پس فقط دلم میخواد که دستهام رو به سمت آسمون بلند کنم و بعد محکم بکوبم تو سر خودم!

خیلی دلم گرفته، حرصم گرفته که مشاورۀ این جلسه هم به هیچ نتیجه ای نرسید، حرصم گرفته ، عصبی ام، ناامیدم، ناامید، ناامید، دلم میخواد گریه کنم ولی از بدشانسی هرچی سعی میکنم حتی نمیتونم گریه کنم! این بدترین و مسخره ترین حال روحی من هست.   

 ناامیدی از خودم  و خانواده م+ ناامیدی از مشاور = ناامیدی از آینده و فکر به مرگ


آقای مشاور، یه کم روی زندگی من فکر کنین، خواهش میکنم یه راه حل پیدا کنین، من دیگه کشش ندارم،باور کنید توروخدا نذارین از شما هم ناامید بشم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مثل همیشه

چقدر این آرامش بعد از مشاوره خوبه، من به جرأت میتونم بگم که توی تمام عمرم،از هیچی به اندازۀ آرامشی که از مشاوره میگیرم لذت نبردم! اما حیف که این آرامش به یک ساعت نمیرسه که تمام میشه! و علاوه بر اینکه تمام میشه یک حس بی قراری و بی تابی شدید، تا جلسۀ بعدی مشاوره، من رو از خواب و خوراک میندازه!خیلی با خودم فکر کردم که چرا این اتفاق میافته ، شاید به این خاطر هست که من بعد از مشاوره فکر میکنم که :

 1- مشاور که همیشه همراه با من نیست و این یک آرامش موقت هست؛ در صورتیکه من از دلخوشیهای موقت بیزارم

 2- من همیشه تنها می مونم، مطمئنم که نمیتونم ازدواج کنم چه برسه به اینکه فردی پیدا بشه که بتونه مثل مشاور من رو درک کنه و کنارش به آرامش برسم

 3- اگه یه اتفاقی بیافته که دیگه نتونم برم مشاوره چی؟

و از همه مهمتر این فکر:

  باز هم توی این جلسۀ مشاوره ، هیچ راه حلی پیدا نشد و این یعنی مشکل من قابل حل نیست یا گاهی که افکار مزخرف به سرم میزنه! با خودم فکر میکنم که مشکل من قابل حل هست ولی مشاور نمیخواد که مشکل من حل بشه!


پی نوشت: احتمالاً مشاور بعد از خوندن جمله آخر توی دلش به من فحش میده ولی من ترجیح میدم برای خوب شدن، صادقانه افکار مزخرفم رو بگم با اینکه میدونم خیلی از اونها صحیح نیستند 


الان اصلا حالم خوب نیست، سه ساعت پیش توی اتاق مشاوره بودم و نیش بنده تا بناگوش باز شد گاهی! ولی الان در حال بی تابی و بی قراری شدید،ترس از آینده، عصبانی از اینکه باز هم توی این جلسه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، و دلم میخواد جلسۀ بعد برم به مشاور بگم یا یه راه پیدا کنید یا من از اتاق مشاوره نمیرم بیرون! یعنی به این حد رسیدم! دیگه حوصله مشاوره رفتن و به راه حل نرسیدن رو ندارم! خداییش دارم از مشاوره هم ناامید میشم

آقای مشاور، یه کم به وضعیت من فکری کنین، تورو خدا یه راهی پیدا کنین، اگه هم راهی نیست ، رک بگید که دیگه اینقدر نیام وقت خودم و شما رو بگیرم ، یه راه حل پیدا کنین، خواهش میکنم، خسته شدم از این بلاتکلیفی، مگه شما نگفتید که باید حال من خوب بشه؟ پس چی شد؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دوباره

دوباره حالم گرفته شد

حس بی قراری شدیدی دارم،  انگار یه چیزی گم کردم که تا پیداش نکنم آروم و قرار نمیگیرم

حالم خوب نیست

کاش زودتر یکشنبه بشه

خدایا زودتر یکشنبه بشه! آخه حالم خوب نیست، نیاز دارم الان صحبت کنم با مشاور ، همین الان، ولی نمیشه

وااااااااااای حالم خوب نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همه چی درست میشه، من خوب میشم

از خودم راضیَم! و بلند به خودم میگم : آفرین دخترِگل

اتاق رو مثل دسته گل تمیز کردم، لباسها رو شستم اتو کردم، کلی کارعقب افتاده داشتم که انجام دادم، حسابی به خودم رسیدم و الان هم دارم آش رشته میپزم واسه افطار، حالم خوبه همه ش به امیدِ اینکه میرم مشاوره و خوب میشم، همه ش با یادآوری اون جملۀ مشاور: تو باید خوب بشی تو باید خوب بشی، خودت رو دست کم نگیر

خداکنه یکشنبه ،مشاور دوباره حرفهای قبلی رو تکرار نکنه یا یه حرفی نزنه که دوباره ناامیدم کنه از خوب شدن


نه ، هرچی گفت قبول میکنم. میدونم دلسوزمه، انصافاً از حمایتم کم نگذاشت این چند وقت

پس ببین بهت اهمیت میده دختر، خوب شدنِ تو براش مهمه، پس توی جلسات مشاوره، هرچی گفت، بلند میگی چشم، اوکی؟!

آفرین دخترگل، ازت راضیم!



پانوشت: دیوونگی هم عالمی داره!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

yyyyyyy

جمعه هام چند وقته که همیشه همینجوری میگذره: از صبح تا شب خوابیده , عین یه مرده , بدون حتی صبحانه و ناهار, نهایتا شب به هزار بدبختی و زور بلند میشم یه دوش میگیرم, اتاق کثیف, لباسها نشسته, همه چی نامنظم, و فردا مجبورا میرم سر کار
من اینجوری بودم؟! حالا حالم بدتر از هفته ها و ماههای قبل 
من باید یه دلگرمی ,یه دلخوشی توی زندگیم پیدا کنم,ولی هرچی فکر میکنم میبینم هیچی خوشحالم نمیکنه, اون چیزهایی که قبلا خوشحالم میکرد دیگه خوشحالم نمیکنه. از حرف زدن با دوست صمیمی م لذت نمییرم که هیچ,اگر بهم پیام بده اصلا حوصله جواب دادن بهش رو ندارم. کتابهای مورد علاقه م رو خریدم ولی از هرکدوم چند صفحه فقط خوندم و انداختم یه گوشه, دیگه حوصله حفظ کردن لغات انگلیسی ندارم , غذای مورد علاقه م هم دیگه نمیخورم,مادرم خیلی تعجب میکنه,نمیدچنه که خودم بیشتر از اون در تعجبم. از خریدن لباس لذت میبردم که دیگه از اون هم خوشحال نمیشم, از اینکه ازم تعریف کنن یا احساس کنم که قدرم رو میدونن خوشحال میشدم ولی دیگه خوشحال نمیشم, چند روز قبل رییس مالی من رو صدا کرد بابت کارهایی که توی همایش کرده بودم چند بار تشکر کرد و گفت که از همه بیشتر برام پاداش در نظر میگیره و اینکار رو کرد, دیروز واریز شد و متوجه شدم که نسبت به بقیه بیشتر بوده, ولی از این قدردانی اصلا خوشحال نشدم, چرا از هیچی خوشحال نمیشم؟ من از چی خوشحال میشم؟ از اینکه زندگیم از این بلاتکلیفی دربیاد, از اینکه ازدواج کنم؟ من که نمیتونم کاری انجام بدم, راهی نیست, باید با مشاور ، بیل و کلنگ به دست, بزنیم تو کار راهسازی!  بنده خدا مشاور , انصافا  خیلی حواسش بهم بود این چند وقت , دیشب که اومدم توی وبلاگ بنویسم متوجه شدم که به وبلاگ سر زده,همینکه فهمیدم به فکرم بوده حالم رو خیلی بهتر کرد, (دقت کنید من از یه موضوع خوشحال شدم!)همش فکر میکردم اون هم مثل بقیه عین خیالش نیست. 
اون دفعه که رفتم توی مطب که بگم یکشنبه ها رو برای من بذاره , اقای ر از مطب اومد بیرون, من رفتم و گفتم یکشنبه های هر هفته رو بذارین واسه من,تا که من رو دید یه جمله گفت که خیلی بهم روحیه داد, دقیقا جمله  ش رو یادم نیست, فکر کنم گفتش که:تو حالت خوب میشه یا فکر کنم  گفت یه کاری میکنم حال تو خوب بشه, یا شاید گفت تو باید حالت خوب بشه... با اطمینان و دوبار این رو گفت ... یه کامیون امید ریخت تو دلم. اصلا اون زمان, یه لحظه همه غصه هام ,چند ثانیه فراموشم شد , احساس کردم یه حامی بزرگ دارم که میخواد همت کنه و این زندگی مسخره من رو درستش کنه. البته هیشکی به اندازه من روی حرفها دقیق نیست, خدا کنه جلسه بعد نگه که این حرفش رو یادش نمیاد! خدایا, این حرفش رو یادش بمونه: من باید خوب بشم. 
پس با این حساب,من از امید داشتن و داشتن یک حامی خوشحال شدم, یا شاید از اینکه بفهمم یک نفر به فکر حال و احوال من هست و براش مهمه که حالم و زندگیم درست بشه. نمیدونم...ولی، عجب! بالاخره از یه چیزی خوشحال شدم!!!! الان هم که این جمله ش رو یادم اومد دوباره خوشحال شدم, همون کامیون امید دوباره ریخته شد تو دلم, میخوام بلند بشم در یک حرکت بشردوستانه, اتاقم رو تمیز کنم!  یه کم به خودم برسم، یه غذایی بخورم توی ماه رمضون! 
اقای مشاور ,تو رو خدا این جمله رو فراموش نکنید,خواهش میکنم.  خوااااهش
دوباره این پدر من اومد و گیر داد به مامانم و صداشون بلند شد , دوباره حالم گرفته شد, حال ندارم بلند شم ، من باید تا اخر عمر تنها بمونم که هیچ, اینها رو تحمل کنم, ای خداااا
بذار یه کم دوباره به جمله مشاور فکر کنم و امیدوار شم: تو خوب میشی, تو خوب میشی, تو خوب میشی 
اقای مشاور , تورو خدا یادتون نره که چی گفتید, دوباره فردا نیاین بگید باید تحنل کنم هااا, باید بزنیم تو صنعت راهسازی! باید راه جدید بسازیم, راههای قبلی رو بیخیال بشین
قولتون رو یادتون نره:من باید خوب بشم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

hhhhh

یکی نیست بگه اخه  ساعت هفت صبح جمعه موقع زنگ زدن تلفن خونه واسه تحویل کار طراحی هست؟نذاشتن بخوابیم و دو دقیقه نفهمیم این زندگی مسخره رو,حالا تا ساعت دوازده شب ,تنهایی چه خاکی به سرم بریزم؟اون هم با این همه فکر و خیال که حتی موقع دوش گرفتن دست از سرم برنمیدارن؟ دوباره زنده ام. اه , دلم میخواد بلند شم سرم رو بکوبم به دیوار, حرصم گرفته که همیشه مجبورم من تحمل کنم , اون الان عین خیالش نیست , یه نفر رو برای دلگرمی رو رفع تنهایی داره, من چی؟ خیلی زوره... اون دروغ بگه و من وو وابسته کنه و حالا من تنها بمونم و تحمل کنم, خیلی زوره , نمیخوام تنها باشم, دیگه نمیخوام تنها باشم باید یه راهی براش پیدا کنم  ولی راهی به ذهنم نمیرسه. مشاور میگفت با راه رو پیدا میکنیم یا راه رو میسازیم! خوب چرا نوبت من که میرسه هنر راهسازی ش رو فراموش میکنه و فقط میگه تحمل کن, چیزی رو ازم میخواد دیگه من نمیتونم... تحمل! باید یه راهی ساخت... باید یه فکری کرد, تحمل کردن نشد راه حل. به قول خودش باید یه راه ساخت, یه راه واسه حل مشکل تنهایی. یه راه برای داشتن یه پشتوانه ی همیشگی, به حامی و دلگرمی همیشگی,  یه راه اخر و عاقبتی , نه یه راه مسخره ی موقت  که به هفته حالم رو خوب میکنه و دوباره ماجرا تکرار شه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ااااااااااااااااااااااااااااااااا

قبلا هروقت به مردن فکر میکردم فکر میکردم راحت میشه خودکشی کرد اما خودکشی هم سخته

راحت ترینش به نظر من قرص بود . اما اولا از کجا قرص آرامبخش پیدا کنم، مگر اینکه برم دکتر و دکتر برام بنویسه . ولی دکترهم احتمالا به تعداد خاصی می نویسه و نمیشه باهاش کاری کرد. از طرفی خودکشی با قرص احتمال موفقیتش کم هست، یا همه قرصها رو معده پس میزنه یا معده رو شستشو میدن و دوباره برمیگردی به همون زندگی مسخره قبل ، اینبار با یه سابقه خراب

خلاصه اینکه خودکشی هم خیلی سخته، مگر اینکه دیگه به جایی برسی که اینقدر فشار روحی بیاد که با تیغ رگ بزنی وگرنه که نمیشه ، خودش ترس داره باید یه دفعه تصمیم گرفت و تمام کرد، خودکشی هم ارادۀ قوی میخواد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰